کودک نوپای مامان
دخترگلم دیگه دوسالگی رو آغاز کردی و تاتی تاتی میکردی
این کفشی بود که مهربان اولین قدمای نازش رو باهاش برداشت هدیه زندایی جونش که از شمال براش فرستاده بود
.خاله طاهره هم یه جفش کفش صندل سبز دخترونه جغجغه ای واست هدیه داده بودکلی باهاش شاد بودی .من و بابا هم ذوق زده رفتیم برات یه سرچرخه خریدیم و عصرای قشنگ بهار که فرصت میشد میرفتیم پارک بغل خونه .مهربان عاشق تاب و سرسره بود آخرش رفتیم و برات تاب خریدیم تا همیشه تو خونه داشته باشی .خیلی هم دوسش داشتی و همیشه بعدازکلی بازی و سواری خوردن تازه نوبت عروسکات میشدکه سوارشون میکردی .یادمه یه هاپو داشتی که زیاد سواریش میدادی .. عزیزم غذا خوردنت هم همچنان خوب و عالی بود و حسابی از رشد قد و وزنت راضی بودیم یادمه درست که تو یکسال و سه ماهگی 14 کیلو بودی .یه جیگر تپل مپل و خوردنی. شهریور همون سال که تو پانزده ماهه بودی بابا جون تز دکتراش رو با حضور دخمل گلش تو ی اون جلسه دفاع کرد و از رفت و آمد تهران خیالش راحت شد.خلاصه حضورت همه جوره خیر و خوش بود ه و هست برامون عزیزم.
تنها واکسن مهربان جونم که اذیتش کرد واکسن 18 ماهگیش بود که البته اونم یه جورایی خودمون مقصر بودیم .بابا جون واسه سورپرایز کردن ما بلیط هواپیما سفربه مشهد گرفته بود بعدش که تاریخش رو فرمود فهمیدیم ای وای همون روز مهربان گلم واکسن 18 ماهگی داره خلاصه صبح زود رفتیم مرکز بهداشت و برات واکسن زدن بعدشم به فاصله کوتاهی پرواز کردیم سمت مشهد. دیگه شب مهربان حسابی اذیت شد و با کلی تب و گریه به صبح رسوند. ولی بازم مث همیشه خانومی کرد و راه اومد باهامون .خلاصه اونم خاطره ای شد .
اینم مهربان خانم در 14 ماهگی که تاب بازی میکرد